داره تو اتاقش دنبال دوستاش بدو بدو می کنه که یهو صدای جیغشو می شنوم که بعد از چند ثانیه تبدیل به گریه می شه. پاش خورده به کنار در و گوشه ی داخلی انگشتش بریده شده و خون اومده.
همینجوری که دارم دعواش میکنم که چرا مراقب نبوده پاشو ضدعفونی می کنم و چسب زخم می زنم. تا بغلش نکنم و نبوسمش و نگم عیبی نداره زود خوب میشه هق هقش قطع نمیشه. دوباره میدوه سمت دوستاش که اونا هم ترسیده بودن و قیافه ی مقصر به خودشون گرفته بودن و مظلومانه و با عذاب وجدان نگاش می کردن!
فردا شب که پدرش برمیگرده خونه، بهش می گم: دسته گلی رو که آب دادی به بابا نشون دادی؟
کمی فکر می کنه بعد میره گلدونی رو که به مناسبت کریسمس خودشون تو مدرسه کاشتن ورمیداره میاره میده دست باباش!
من میزنم زیر خنده و یادم میاد دارم با یه بچه ی ۷ ساله ی دوزبانه صحبت می کنم که با اینکه فارسیش خیلی خوبه، ولی طبیعیه که هنوز خیلی از اصطلاح ها و نیش و کنایه ها رو نمی شناسه.
این روز ها فقط باید خودتو بسته بندی کنی با لباسای گرم و کلاهتو تا زیر ابروها بکشی پایین و قِل بخوری بیرون تو کوچه و خیابون وسط بازارچه های کریسمس و آلاچیق ها و غرفه هایی که هرسال این موقع ها بنا می شوند و بعد از کریسمس جمع می شوند. با کلی تزیینات قشنگ و چراغونی های زیبا و خوردنی های خوشمزه.
اگه کمی هم هوا تاریک شده باشه که دیگه همه جا حتی پشت پنجره و تراس خانه ها نور زیبای شمع ها و چراغونی ها بیداد می کنه! . بعد خودتو بندازی تو گاه ها، غرق بشی بین یک عالمه درخت کریسمس و گوی های رنگی رنگی و دکورهای دلربا که گیجت می کنه امسال کدومشو بخری و تزیین درختت چطوری باشه!
اتفاقی که هرسال دقیقا عین سال های قبل تکرار میشه اما تکراری نمیشه! درست مثل عید نوروز و هفت سین خودمون.
برعکس پارسال که درختمون بلند و تُنُک بود امسال یه کوتاه و توپُرشو انتخاب کردیم و با گوی های قرمز و طلایی تزیینش کردیم و کلی ریسه لابلای برگهاش که شب ها روشن می کنیم و به خونه جلوه و گرمی خاصی داده.
درباره این سایت